کد خبر: ۳۰۳۱
۱۷ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

بانوی محله امام خمینی(ره) سالمندان را به زیارت امام رضا(ع) می‌برد

مهری الهامی فرهنگی بازنشسته که 60بهار از زندگی‌اش می‌گذرد، یکی از فعالان محله امام خمینی(ره) است که در مسجد حضرت رسول(ص)، حسینیه امام رضا(ع)، مؤسسه خیریه فرهنگی علوی، خیریه امام حسن مجتبی(ع) و... همکاری می‌کند. فرقی ندارد در چه حوزه‌ای باشد؛ مهم این است که بتواند کاری برای مردم محله و حتی شهرش انجام دهد. آن‌قدر با ادب و احترام صحبت می‌کند که نوجوانان محله او را بانویی پیگیر و دلسوز معرفی می‌کنند.

صحبتش را با صلوات خاصه امام رضا(ع) آغاز می‌کند. آرام و شمرده سخن می‌گوید. هر کلامش با حدیث و آیه‌ای آغاز یا ختم می‌شود. گفت‌وگو با او آرامشش را به ما انتقال می‌دهد و متوجه زمان مصاحبه نمی‌شویم. قرارمان در جوار بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) است. جایی که مأمنی برای همه ماست..

مهری الهامی فرهنگی بازنشسته که 60بهار از زندگی‌اش می‌گذرد، یکی از فعالان محله امام خمینی(ره) است که در مسجد حضرت رسول(ص)، حسینیه امام رضا(ع)، مؤسسه خیریه فرهنگی علوی، خیریه امام حسن مجتبی(ع) و... همکاری می‌کند. فرقی ندارد در چه حوزه‌ای باشد؛ مهم این است که بتواند کاری برای مردم محله و حتی شهرش انجام دهد. آن‌قدر با ادب و احترام صحبت می‌کند که نوجوانان محله او را بانویی پیگیر و دلسوز معرفی می‌کنند. 

خدماتش به زائران امام رضا(ع) سبب شد تا در دهه کرامت با او هم‌کلام شویم، هر چند خودش علاقه چندانی به این گفت‌وگو ندارد و می‌گوید: «خادمان بسیاری در محله ما زندگی می‌کنند که من در مقابل آن‌ها قطره‌ای در برابر دریا هستم، با آن‌ها صحبت کنید.» اما درنهایت اصرار ما سبب می‌شود تا این مصاحبه را بپذیرد و با ما گفت‌وگو کند.

 

مسجد، پایگاه فعالیت‌های ماست

«مهری الهامی »مهم‌ترین دلیل حضورش در فعالیت‌های اجتماعی محله امام خمینی(ره) را نزدیکی خانه‌اش به مسجد حضرت رسول(ص) می‌داند و می‌گوید: در اینجا مانند دیگر مساجد هیئت امنایی داریم که کارها را انجام می‌دهند، اما در کنار آن‌ها شورای اجرایی خواهران هم تشکیل شده است و این دو پابه‌پای هم فعالیت می‌کنند.

او ادامه می‌دهد: تاحدود سال93 مسجد حضرت رسول(ص) به‌دلیل  موقعیت مکانی نامناسب چندان مورد توجه نبود و از فضا و فعالیت‌های قرآنی و فرهنگی محروم بود، اما با انتخاب گروه جدید هیئت امنا که همسایگان فعال و توانمند مسجد بودند و به همت اهالی محل، تغییرات اساسی نه‌تنها در ظاهر مسجد، بلکه در برنامه‌های آن ایجاد شد.

در مسجد با درایت هیئت امنا پس از برگزاری برنامه‌های هفتگی قرآن و دعاها کم‌کم به این فکر افتادیم مردم محله به‌ویژه سالمندان را به حرم مطهر رضوی ببریم

 وقتی گروه خوبی شکل بگیرد، برنامه‌های خوبی هم برای مردم محله رقم می‌خورد. در مسجد با درایت هیئت امنا پس از برگزاری برنامه‌های هفتگی قرآن و دعاها کم‌کم به این فکر افتادیم مردم محله به‌ویژه سالمندان را به حرم مطهر رضوی ببریم. اوایل اتوبوس اجاره می‌کردیم و به مردم می‌گفتیم برنامه تشرف به حرم داریم. 

هر چند فاصله ما با حرم مطهر رضوی زیاد نیست، اما مردم جمع می‌شدند و استقبال خوبی می‌شد، به‌ویژه سالمندانی که فرزندانشان ازدواج کرده و در کنارشان نبودند بیشتر از همه استقبال می‌کردند همه چیز دست به دست هم داد تا برنامه همه‌گیر شود. کم‌کم از کوچه‌های دیگر هم به ما ملحق می‌شدند.

به گفته الهامی پس از مدتی با طرح معین‌الضعفای حرم آشنا می‌شوند که باعث می‌شود برنامه آن‌ها قوت بیشتری پیدا کند. خودروهای حرم می‌آمدند و سالمندانی را که نیاز به ویلچر داشتند با ویلچر می‌بردند. همه چیز به‌خوبی پیش می‌رفت تا با آمدن کرونا برنامه‌های آن‌ها متوقف شد.

 

سالمندانی در حسرت زیارت

همان‌طور که از برنامه‌های زیارت می‌گوید یاد خاطراتش می‌افتد. او از روزهایی می‌گوید که سالمندان را برای زیارت می‌بردند و به‌دلیل شست‌وشو، نزدیک ضریح را قرق کرده بودند، این خلوتی سبب شده بود تا آن‌ها که طبق هماهنگی امکان زیارت را داشتند دستشان به مضجع امام رضا(ع) برسد و با فراغ خاطر زیارت کنند.

 تعریف می‌کند: در همین زیارت‌ها یک نفر رو به من کرد و گفت شما فقط مشهدی‌ها را می‌آورید زیارت؟! روستایی در نزدیکی رباط سفید است که بسیاری از آن‌ها به حرم مطهر نیامده‌اند و در حسرت زیارت هستند. باور کنید اگر آن‌ها را برای زیارت بیاورید ثواب بزرگی می‌کنید.

 به او گفتم نامه‌ای از شورای روستا بیاورند تا هماهنگی‌های لازم اجرا شود نامه را نوشتند و پیگیر شدیم، موافقت را گرفتیم و آن‌ها را برای زیارت آوردیم. نمی‌دانید چه حال و هوایی داشتند نیم‌روزی در خدمتشان بودیم. ناهار هم که میهمان حضرت رضا(ع) بودند.

از او می‌خواهیم حال و هوای آن روز را برایمان بگوید؛ با همان تبسمی که بر لب دارد، پس از اندکی تأمل می‌گوید: توصیف آن روز و حال و هوای آن‌ها چیزی نیست که در قالب کلمات بگنجد و من بخواهم برایتان بگویم، فقط این را در ذهن تجسم کنید که تمام عمر این گنبد را در ذهنتان دارید و از دور زیارت می‌کنید، حالا در مقابلش ایستاده‌اید چه حسی دارید، جز اشک شوق و زمزمه‌های عاشقانه چیز دیگری نخواهید دید، حس عاشقانه هم که توصیف‌شدنی نیست.


خواسته‌ات را از آقا بخواه

اشک‌هایش را از روی گونه‌هایش پاک می‌کند. با همان بغضی که دارد می‌گوید: مردم دنبال معجزه می‌گردند، اما هر لحظه زندگی ما معجزه است کافیست با دقت به اطرافمان نگاه کنیم. وقتی دلتان را به آقا گره بزنید و با او صحبت کنید محال  است جواب مثبت نشنوید.

با دست اشاره‌ای به صحن و سرا می‌کند و ادامه می‌دهد: ما محتاج این فضا هستیم. فضایی که ملائکه در آن در حال رفت و آمد هستند، ما آرامش می‌گیریم

بعد به یاد صحبت مادرش می‌افتد و می‌گوید: از امام رضا(ع) جان هر چه خواسته‌ام به من داده است.
در طول مصاحبه چندین‌بار این جمله را تکرار می‌کند «گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحب خانه چیست؟» مهری خانم می‌گوید: گاهی حلقه‌های معرفت به ما وصل می‌شوند، اما خودمان آن‌ها را پس می‌زنیم و رهایشان می‌کنیم. گاهی خدا دری را  به‌روی ما باز می‌کند، اما ندانسته آن را می‌بندیم؛ پس نباید گلایمند باشیم که خدا حواسش به ما نیست. دعاهایی که می‌کنیم سبب می‌شود گره‌های زندگی ما یکی پس از دیگری باز شود. 

با دست اشاره‌ای به صحن و سرا می‌کند و ادامه می‌دهد: ما محتاج این فضا هستیم. فضایی که ملائکه در آن در حال رفت و آمد هستند، ما آرامش می‌گیریم. برخی مردم به عشق امام رضا(ع) از شهرهای دیگر می‌آیند در مشهد ساکن می‌شوند و ما به‌عنوان مشهدی قدر این قطعه از بهشت را نمی‌دانیم.
 

خاطرات خوش کودکی

عاشق که باشید؛ حرف زدنتان فرق می‌کند. وقتی می‌خواهید نام محبوبتان را ببرید قند در دلتان آب می‌شود و با گفتن هر جمله نام او را تکرار می‌کنید. درست مثل الهامی که از هر دری سخن می‌گوید به امام رضا(ع) ختم می‌شود. وقتی دلیل این عشق و علاقه را می‌پرسیم، او را به‌سراغ خاطرات کودکی‌اش می‌بریم.

 روزهایی که حدود پنج‌سال سن بیشتر نداشته و دست در دست پدرش برای زیارت می‌رفته است. خاطرات خوش همراهی مادر در حرم مطهر رضوی. می‌گوید: پدرم اطراف حرم مسافرخانه داشت و از همان کودکی معنای زیارت و زائر را فهمیده بودم. مرحوم پدرم همیشه سفارش می‌کرد؛ میهمان امام رضا(ع)، میهمان ماست؛ احترام زائر امام رضا(ع) واجب است. 

البته عشق مرحوم مادرم به آقا(ع) وصف‌شدنی نیست، حتی شب آخر عمرش اشعاری را که برای امام رضا(ع) خوانده شده بود برایش گذاشته بودیم و او هم با علاقه بسیار گوش می‌داد. این اواخر که خیلی توان راه رفتن نداشت. جلو در خانه رو به سوی حرم می‌نشست و زمزمه می‌کرد. ما هم پیرو پدر و مادرمان به این آستان پناه آورده‌ایم و هر چه بخواهیم از خودش می‌خواهیم.

 

الا بذکرالله تطمئن القلوب

در طول مصاحبه یک‌بار هم تبسم از لبانش محو نمی‌شود، آرامشی که در صدایش هست هم تغییر نمی‌کند. وقتی از امام رضا(ع) صحبت می‌کند برق خاصی در نگاهش دارد از او می‌پرسیم؛ آرامش زیادی دارید، سرمنشأ آن چیست، مشکلی در زندگی‌تان ندارید؟ سری تکان می‌دهد و می‌گوید: مَثَل من مانند گوشی همراهی است که شارژش را از زیارت حرم مطهر امام رضا(ع) می‌گیرد. در ورودی حرم لطف آقاجانم را احساس می‌کنم و منجر به این آرامش درونی‌ام می‌شود. آقا برای من بهترین واسطه است.

بسیاری از دوستانم مانند خودم زائر امام رضا(ع) شده‌اند گاهی هم در حرم مطهر رضوی هستم به دوستانم زنگ می‌زنم تا آن‌ها هم سلامی به آقا بدهند

او پی حرفش را این‌طور می‌گیرد و می‌گوید: خدا رحمت کند مادرم را به من می‌گفت هر وقت به تو زنگ می‌زنم یا حرم هستی یا بهشت رضا. فراز و نشیب زندگی من هم مانند دیگران است، بیشتر نباشد کمتر نیست، گاهی در برابر مشکلات کاری نمی‌توانیم انجام دهیم، اما نباید خودمان را ببازیم و رها کنیم، برای همین با خدای خودم و امام رضا(ع) خلوت می‌کنم. 

درواقع وقتی وارد حرم مطهر رضوی می‌شوم غصه‌های عالم از روی دلم برداشته می‌شود و با همان شارژی که می‌گویم به خانه برمی‌گردم. بسیاری از دوستانم مانند خودم زائر امام رضا(ع) شده‌اند گاهی هم در حرم مطهر رضوی هستم به دوستانم زنگ می‌زنم تا آن‌ها هم سلامی به آقا بدهند.

 

خادم رسمی نیستم اما همچنان به دنبال خدمتم

از او می‌پرسیم با این همه خدمتی که به زائر و مجاور می‌کنید، شما هم جزو خادمان امام رضا(ع) هستید؟ می‌گوید: خدمت به زائر سفارش پدرم هست و تا زمانی‌که توان داشته باشم خادمشان خواهم بود.

الهامی ادامه می‌دهد: یک‌بار پیگیر شدم تا خادم رسمی حرم مطهر رضوی شوم. به دلیل فوت همسرم و شرایط تأهل به من گفتند نمی‌شود. ناراحت شدم و بیرون آمدم. رو به امام رضا(ع) کردم و گفتم؛ آقاجان می‌دانم خدمتگزاری به زائر شما به کارت خادمی نیست. هر کاری برای زائرانت از دستم بربیاید انجام می‌دهم و از آنجا بیرون آمدم.

اشک در چشمانش جمع شد و قبل از سرازیرشدن روی گونه‌هایش آن‌ها را پاک کرد. او برایمان این‌چنین تعریف می‌کند: دروغ چرا دلم شکست؛ من هم مثل همه دوست داشتم خادم امام رضا(ع) باشم، اما نشد، از طرفی هم فکرش را نمی‌کردم یک هفته از این ماجرا نگذشته آقا جوابم را بدهد.

 یک روز  از آستان قدس به من زنگ زدند و گفتند شما می‌توانید به عنوان رابط  برنامه زیارتی «معین‌الضعفا »خدمت کنید. من هم مشتاقانه پذیرفتم و از آن‌زمان به بعد به عنوان رابط خدمت می‌کنم. همان کار قبلی را با سازمان‌دهی آستان قدس رضوی انجام می‌دهیم و سالمندان را با ویلچر به حرم مطهر رضوی می‌بریم، مسیر مشخص شده است و برنامه‌هایمان راحت‌تر برگزار می‌شود.  
 

برای کمک‌کردن؛ اما و اگر نمی‌آورم

یکی از مشکلات ما این است که وقتی می‌خواهیم کمک کنیم؛ می‌پرسیم از کجا بدانیم این فرد نیازمند واقعی است؟! شاید مردم به‌خاطر برخی آدم‌های فریبکار حق داشته باشند، اما به نظر من نباید به همه به یک چشم نگاه کرد. یاد نمی‌دهم فرد مستأصلی را دیده باشم و بی‌تفاوت از کنارش بگذرم. همین چند ماه قبل زائری را دیدم که مضطر بود.

یکی از مشکلات ما این است که وقتی می‌خواهیم کمک کنیم؛ می‌پرسیم از کجا بدانیم این فرد نیازمند واقعی است؟! 

 به من گفت؛ «مشکلی برایم پیش آمده است و هزینه برگشت به شهرمان را نداریم.» دختری همراهش بود که بیماری پروانه‌ای داشت. برای پی بردن به حقیقت ماجرا از او چند سؤال کردم و وقتی مطمئن شدم نیازمند است پرسیدم «چقدر می‌خواهی»  مقدار کمی همراهم داشتم، به او گفتم «بیرون حرم عابر بانک هست بیا برویم تا تقدیمتان کنم.»

 ناگهان خانمی که به صحبت‌های ما گوش می‌داد، رو به من اعتراض کرد و گفت «چرا گداپروری می‌کنی خانم»، خادم را صدا کرد و گفت «بیایید جلو این خانم را بگیرید، کار این‌ها سبب می‌شود تا مردم تکدیگری کنند»، گفتم «این چه حرفی است که می‌زنید، ایشان زائر امام رضا(ع) هستند و ما هم خادم زائرانش»، هر چه می‌گفتم حرف خودش را می‌زد.

 بالأخره خادمی که آمده بود رو به او کرد و پاسخ داد «چه حرفی است می‌زنید، شاید در راه مانده باشند.» خلاصه کلام من به او کمک کردم و شماره تماسم را هم دادم و گفتم هر کاری که داشتید در خدمتتان هستم و هر زمان که دوست داشتید با من تماس بگیرید. جالب است بدانید از آن‌زمان او هم یکی از خیّران ما در این راه شده است. 

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44